جدول جو
جدول جو

معنی توقی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

توقی کردن(اَ زَ دَ)
حذر کردن. پرهیز کردن. اجتناب کردن: بر این موجبات بر مداومت اقداح توفر می نمود و از قداح مدام توقی نمی کرد. (جهانگشای جوینی). رجوع به توقی و توقی جستن شود
لغت نامه دهخدا
توقی کردن
پرهیز و حذر کردن
تصویری از توقی کردن
تصویر توقی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ وَ دَ)
نگاه داشتن و ضبط کردن. (ناظم الاطباء). بازداشت کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حبس کردن. زندان کردن. به زندان کردن. بازداشتن
لغت نامه دهخدا
(اِتِ کَ دَ)
خواهش کردن. خواستن. تمنی کردن. درخواست کردن: اگر مثلاً در ملک، مشارکت توقع کنی مبذول است. (کلیله و دمنه). از حسن قیام به قضای حقوق انعام و اکرام که درباره او فرموده بودتوقع کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 341).
در وصل ازو توقع مکتوب می کنم
با طاقتی مرا به دیار دگر کشید.
صائب (از آنندراج).
رجوع به توقع و توقع داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ کَ دَ)
توقف نمودن. ایستادن و ایست کردن و فنودن و تردید کردن. (ناظم الاطباء). درنگ کردن. صبر و تحمل کردن. تأخیر و درنگی کردن: من به خلیفتی این کار را پیش گرفتم که اگر توقف کردمی... بودی که نپرداختندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 193). خواجه گفت: این چه سودا است و خیالی باطل هم اکنون از دل شما بردارد و توقف کنید چندانکه من فارغ شوم و شمایان را بخوانند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 225). زن حجام... دیری توقف کرد. (کلیله و دمنه). اگر توقفی کنی برفور بازگردم. (کلیله و دمنه). او (خرگوش) ساعتی توقف کرد. (کلیله و دمنه). آن جایگاه توقف کرد و به مجدالدوله نوشت و مدد خواست. (ترجمه تاریخ یمینی). یاران نهایت عجز او بدانستند و سفره پیش آوردند. صاحب دعوت گفت: ای یار زمانی توقف کن که پرستارانم کوفتۀ بریان همی سازند. (گلستان).
توقف کنید ای جوانان چست
که در کاروانندپیران سست.
سعدی (بوستان).
بند بر پای، توقف چه کند گر نکند
شرط عشقست بلا دیدن و پای افشردن.
سعدی.
جای شادی از محبت دانم اندر دل نماند
از چه رو روزی توقف در جوار ما نکرد.
والۀ هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ دَ)
دوستی کردن. روی آوردن. خلاف تبری کردن:
پس از رسول تولی مکن به هیچ کسی
مگر به آل رسول مطهر اخیار.
ناصرخسرو.
کیسانیان از باقی شیعه جدا شدند و به محمد حنفیه تولی کردند. (جهانگشای جوینی). مولی کسانی اند که ما را دوست دارند و به ما تولی کرده اند و علج کسانی اند که از ما تبرا کرده اند. (تاریخ قم ص 207). رجوع به تولی شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ لُ کَ دَ)
پذیرفتن. قبول کردن: به سمع رضا تلقی کردن. به حسن قبول تلقی کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ)
بدرجات عالی رسیدن و سرافراز گردیدن. بلند و بزرگ شدن:
فلک سرسبزت ار سازد، مرید بید مجنون شو
که هرچند او ترقی می کند سر بر زمین دارد.
محمودبیک فدائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترقی کردن
تصویر ترقی کردن
بدرجات عالی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقی کردن
تصویر تلقی کردن
فرا گرفتن درک کردن، پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولی کردن
تصویر تولی کردن
دوستی کردن، روی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیف کردن
تصویر توقیف کردن
بازداشت کردن (کسی را)
فرهنگ لغت هوشیار
باز مانیدن، درنگ کردن درنگیدن، پانیدن پادن درنگ کردن باز ایستادن، ثابت ماندن (در امری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
للتّوقّف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
Pause
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
faire une pause
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
делать паузу
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
잠시 멈추다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
رکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
বিরতি নেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
kusimama kwa muda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
duraklatmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
לעצור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
一時停止する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
pausieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
विराम लेना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
berhenti sejenak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
หยุดชั่วคราว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
mettere in pausa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
robić pauzę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
робити паузу
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توقف کردن
تصویر توقف کردن
pauzeren
دیکشنری فارسی به هلندی